اميرحسين در نقده و پيرانشهر
امیدوارم که حال همگی خوب باشه به خاطر امتحانات میان ترمم زود زود نمی تونم بیام اپ کنم
دیروز صبح بابایی امیر حسین میخواست بره شهرستان نقده تا انتقالی دانشگاهش رو به شهر خودمون بگیره
آخه راهش خیلی دوره و نمیتونه هم به اداره بره وهم به کلاساش برسه لااقل اگه اینجا باشه راحتتره اینطوری شد که ما هم تصمیم گرفتیم با بابایی بریم تا حال وهوایی عوض کنیم
امیرحسین عزیزم سرما خورده بود واسه همین اولش خیلی بیتابی میکرد ولی وسطای راه سرحال شد وخلاصه روز خیلی خوبی بود هوا واقعا عالی بود همه جا سر سبز و زیبا بود
من ماه اردیبهشت رو...........................................
خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی دوست دارم
اخه این ماه واقعا از زیباترین ماههای سال هست
وقتی رسیدیم ما رفیم تو پارک نزدیک دانشگاه نشستیم وبابایی هم
رفت تاکارهای انتقالشو انجام بده .......................
امیر حسین جونم خیلی خوشحال بود
و حسابی باهم تو این مدت تو پارک بازی کردیم
از اونجا هم سري به شهرستان پيرانشهر زديم و از بازار قشنگش كمي خريد كرديم.
جاي همگي خالي.....
چند تا عکس از عزیز دلم گرفتم که اگه دوست داشتین ببینین
قربون دستای کوچولوت بشم ..............
بازم هست برين توي ادامه مطلب نگا كنين........
اینجا عزیزم اونقده بازی کرده که خسته دراز کشیده کنار بابایی
اميرحسين جونم و همسر عزيزم
این کوههای سرسبزو دیدین من عاشق دشت و کوهم .