بدون عنوان
سلام به گل پسر عزیزم وهمه دوستان عزیزم که بهمون سر میزنن وخاطرات تو رو میخونن وواست یادگاری میزارن تا وقتی بزرگ شدی هر وقت حوصله ات سر رفت بیای ووبلاگتو بخونی وبدونی که چقدر دوستت داشتمو دارم وچه دوستان گلی داری ...... رو ز سه شنبه قرار بود خانم معلم ازتون امتحان از کل کتاب بگیره واسه همین من شروع کردم به کار کردن با تو .... البته خوشگل مامانی انقدر باهوش هستی که همشونو سر کلاس یاد گرفته بودی وتا من آیه رو میخوندم تو زودی اشاره هاشو واسم نشون میدادی ودر آخر سر هم معنیشو بهم میگفتی ....ولی خوب بعضی وقتا هم حوصله ات سر می رفت ومیخواستی زودی بری وبا دوچرخ ات بازی کنی وهی میگفتی مامانی نمیخواد من که همشو بلدم ......مامان برم ؟؟......
نویسنده :
ماماني
0:48